پارسا جونم شکوفه دلمپارسا جونم شکوفه دلم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

پارسایم: پارسا باش و پارسا بمان!

عزیزم مریض نشو (اولین بیماری پارسا جونم) 10 ماهگی

عزیزک قشنگم اون روز (٩ تیر ٩٢) واسه وزن گیری بردمت مرکز بهداشت همه چیز خوب بود خدارو شکر از عصر شروع کردی به بی قراری و حتی تو بغل هم آروم نمی شدی بابایی خونه نبودن و من خیلی واست ناراحت شدم فکر می کردم حوصلت سر اومده . شب دیگه به هیچی لب نمی زدی و کم کم بدنت داشت داغ می شد من که فکر می کردم به خاطر نخوردن مایعات تو این فصل گرمه هر کاری کردم که آب شیر و .. بخوری نمی شد پاشویت کردم و بهت استامینوفن دادم و تموم شب تو خواب مراقبت بود ولی صبح دوباره تب شروع شد با نگرانی به بباجون زنگ زدم و با هم به دکتر رفتیم به خاطر تب بالا نزدیک ٣٩و نیم خیلی خیلی نگران بودم  دیگه حال نداشتی و بالا میآوردی منم گریـــــــــــــــــه... تا اینکه دکتر...
20 اسفند 1392

بای بای واکسن(18 ماهگی)

عزیزتر از جونم امروز صبح ساعت ٨ بابایی اومد دنبالمون و رفتیم واسه آخرین واکسن تا بعدی که باشه تو ٦ سالگی.... گفته بودن زود باید بیایید چون به خاطر تحریم تعداد واکسن ها محدوده و اگه تموم شه باید تا هفته بعد صبر کرد ما هم به موقع رسیدیم . یه واکسن به دست ناز قشنگت (بیمارستان سینا ارسنحان) زدن و یکی واسه پای کوچولوی گلم +قطره فلج اطفال ( بیمارستان ولیعصر ارسنجان محل بهداشت خودمون ) که واسه هردوشون یه کمی گریه کردی وزن و قدت اندازه گرفتن نرمال بودی خدا رو شکر بی نهایت به خاطر سلامتیت....  این هم از واکسن های پر دلهره که هر مادری رو در اوایل به گریه می اندازه !!!  تموم شد خدا رو باز هم شکر و هزاران شکر به خاطر اینکه تو این ز...
13 اسفند 1392
1