یک سال و سه ماهگی
این روزا خیلی سرم شلوغه اونقدر که وقت نمی کنم واسه پسر نازم بنویسم. ولی خوب باید از یه جایی شروع کرد...
پارسا عشق مامان تو این سه ، چهار ماهی که ننوشتم کلی تغییر کرده و خداروشکر بزرگ شده و دلبری می کنه
الان ١٢ تا دندون سفید و ناز داره
بازی های مورد علاقه تا یک سال و سه ماهگی:
خوب راه می ره و با مامانی قایم موشک بازی می کنه به این صورت که من می زارم دنبالش می گم بگریمش بگیرمش و عسل مامان با صدای بلند می خنده و فرار می کنه بعد می گم بگیر منو بگیر منو و خودم زودتر میدوم و قایم می شم و باهوشکم منو پیدا می کنه این یکی از بانشاط ترین بازی های ما دوتاست
یا پاهام دراز می کنم و عزیز دلم روشون می شینه و با تکون های پا بالا و پایینش می کنم و می خونم :"مامان و بابا و عمو یادگار با اسب می رن دریا کنار مامان افتاد( و به یه طرف خمش می کنم) بابا افتاد(طرف دیگه) غمو یادگار بیدیگو بیدیگو با اسب رسید دریاکنار پارساجونم خیلی این بازی رو دوست داره و خودش تکون می ده و به موقع چپ و راست می شه.
اگه پارچه یا پتو پیدا کنی رو سرت می کشی تا باهات دالی موشه بازی کنم و هودت لبخند می زنی و می گی دَ
و البته عاشق پارک و سرسره بازی
دوس داری بذارمت رو مبل تا همه ی بالشتک هاش بهم بریزی و دوباره بخوای درستشون کنی که بهتر بی خیالش شی
ناز مامان خیلی تلاش می کنی حرف بزنی وقتی میام سراغت تا از تو تختت بغلت کنم می گم سلام مامانی و فورا می گی ای چیه؟(این چیه؟) و خودت جواب می دی امپ(لامپ) آخه گل مامان الفت دیرینه با لامپ داره و اولین کلمه ای که بعد از مامان بابا گفت امپ بود.
به توپ می گی اپ
لامپ می گی امپ
و البته آب رو آب
غذا رو به به و اغلب نم نم
و تازگی ها تلاش می کنی بگی شامپو و می گی اَمبون
می گم ماهی چی می گه لبای خوشگلت باز و بسته می کنی
سگ چی می گه هاپ هاپ
اسب چی می گه بیتیکو بیتیکو بیتیکو
گاو چی می گه آ آ آ آ آ
عاشق این حرق زدناتم شیرینم
پاهات تو دمپایی مامان می کنی ولی نمی تونی جلوبری
اگه یه وقت بخوام در کشو لباسات باز کنم خودت زود می رسونی و دونه دونه لباسا رو بیرون میاری و بعد به هوای مرتب کردنشون با دستای کوچولوت دوباره می ریزیشون اون تو .
عاشق روشن شدن جاروبرقی دست می زنی و می رقصی (یه دست بالا و پاهات می کوبی و می چرخی) و از روشن شدن مخلوط کن و آسیاب هنوز یه خورده می ترسی و واسه اینکه خواست پرت بشه هی می پرسی ای چیه؟
عشقم داره قد می کشه و بزرگ می شه و من از خدای مهربونم می خوام خودش تنها نگهدار و راهنماش باشه و کمکم کنه تا راه و رسم درست زندگی کردن و بندگی رو بهش بیاموزم
اوج خواستن من است آسوده و سربلند از این امتحان ، اقلیم عشق را وداع گویم
یاریم کن یار همیشگی من