3 برف زمستانی شیراز 1392
خدای خوب و مهربانم
چگونه زبان به ستایشت بگشایم که تو انتهای بخششی و من حتی سطرها پیش از استحقاق...
دانه های سپید برف که فرشتگانت بر زمین می پاشیدند چون بارقه هایی از نور و گرما مرا دلخوش بودن مهربانت کرد
و من دلنوشته ی گذشته ام را زیر لب زمزمه می کردم:
"خدایا
زندگی جز این نیست که با تو باشم و از تو باشم
پس با من باش و بگذار از تو باشم"
و این هم بابایی و فرشته کوچولوش در حیاط برفی خونه پدر جون(اطلسی)
اینم فیل برفی (پارک ابتدای ورودی خونه سازمانی پدرجونی) و جوونی که داشتن فیل برفی می ساختن همون جا بودن و ازمون عکس سه نقری گرفتن (آفرین به این ذوق هنری)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی