روزهای یک سال و ده ماهگی قند عسلم
شکوفه ی کوچک من این روزها شیرین تر از پیش دلبری می کنی و تواناتر می شی و من با
غرق شدن در تو فرصت نوشتن ندارم و می ترسم از تلنبار خاطرات و خدای ناکرده فراموشی
مراحل رویشت ، پس تا دیر نشده باید دست به کار شد....
فضانورد کوچولو ی ما از اونجا که عاشق ماه هستی به محض خروج از خونه اول در کمترین
ثانیه ماه رو در هر شکلی که باشه حتی در وسط ظهر پیدا می کنی ، قند تو دل کوچولوت آب
میشه ، می گی ایناشش (اینهاش) ماه و با انگشت کوچولوت مکان دقیق رویت رو نشون
می دی. رو کاغذ خط خطی می کنی و می گی ماه و از جمله رو دست و پای کوچولوت ماه
خط خطی می کشی
نقاش کوچولو ی ما رنگها رو درست تشخص می دی و اسم چند تاشون رو شبیه تلفظ می کنی:
یرد(زرد) - دبش (سبز) - صوتیی (صورتی) - آبی - یاه (سیاه) -
مهندس کوچولوی ما اشکال هندسی رو می شناسی و تلفظ دو تاشون رو شبیه می گی :
ببع (مربع) - دگل دگل ( دایره)
آناتومی بلد ما اعضای بدن رو می شناسی و تلفظ چنتا شون رو می تونی :
مو - مب (لب) - بینی - با (پا) - دست - یاخ (سوراخ ناف) -
ورزشکار ما هورا خیلی خوب پشتک می زنی و عاشق این کاری پریدن از رو
بالش دوس داری از پله ها بالا پاین می ری ولی هنوز با دست گرفتن از نرده .
شناگر ما عاشق آب بازی و از جمله انداختن سنگ در هرنوع آب : حوض ،استخر ،لیوان ، تشت و حتی انداختن قند تو چای هرکی و می گی آب بازی .
کلماتی که با لبای قشنگت شیرین ادا می کنی:
ماهی - فیل - شیر- آهو - ای چیه(این چیه) - ایناشش (اینهاش) - ماه - ابر - نان - آب - آب
بازی _( آش - به به - نم نم - ) معادل غذا - آچ (چای) - سرسری (سرسره) - برو - دس نزیا
(دست نزنیا که با اخطار اول به خودت می گی بعد دست می زنی!) - بالا - بالاش - درش
(لباست رو در بیار وقتی از بیرون میایم اینو به من می گی که نکنه یواشکی دوباره برم ) -
سینی - سینا - عمو - عزیزی ( هر کی رو که دلت واسش قنج بره دستت رو سینه ات فشار
می دی و می گی) - هورا - دست - با (پا) - مو - یک - ده - نه - خار _ نه - نانا (لالا ) - یاخ
(سوراخ) - خالایی (خاله) - بابایی - مامانی - مشین (بشین ) - بال ( انگلیسی توپ ) -
عکس - ددری (بیرون) - آه (کلاه) - موش (موز) - اگور (انگور) - الو الو (تلفن) - بالش _ بسنی
(بستنی ) - یخ ( سرد) - جیز ( داغ و گرم ) - نی نی و baby
خدا رو شکر که تو رو به ما هدیه داده
و اما این روزها به روایت تصویر :
یه روز که قابلمه عزیز جون خونه ما بود گذاشتمت توش و شرو کردم به عکاسی خوردنی شدی فدات شم....
و این روزها شروع کردی به بالا رفتن از هر چیزی که باید خیلی مراقبت باشم من به خدا سپردمت که بهترین نگهداره . ببین اینجا موقع اذان
راستی هر وقت اذان گفته بشه شروع می کنی به مثلا اذان گفتن الااااااااااااااااااااا........
بادکنک سواری ام که بماند ...
و اینم پدرجون مهربون و پارسایی در دروازه قرآن
اخونه اطلسی مادر جونی بودیم که به تکرار از مادر جون شروع کردی جاروزدن حیاط دست گل پسر مهربونم توانــــا
و اولین پشتک عشق مامان تو خونه مادرجون
قضیه از این قراره سپهر پسر همسایمون گاهی اوقات میاد پیشت و یه ماهی هست که ژیمناستیک می ره شروع کرد به این کار بعد از اون ناز پسر ما دست به کار تلاش شد بعد از یک هفته تلاش هورررررررررا
جانماز عزیز جون و عبادت خالصانه فرشته کوچولو
مرد کوچک من پا تو دم پایی کی کرده؟؟؟!!!! ( اطلسی حیاط پدرجون)
خدای خوب و مهربونم شکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرت