اولین ماهگرد سال 93( شکوفه ی زندگیمون یک سال و 7 ماهه شد)
ثانیه ها تند تند از پی هم می گذرند و نهال کوچکم جوانه می زند و قد می کشد شاخه های کوچکش توان می گیرد و من مبهوت زمان و این قدرت لایزال ....عشقم هر نفس روز افزون می گردد....
این روزها تو را جور دیگر در آغوش می فشارم ، می بویم"""" نمی دانم انگار زمان حتی از پیش نیز تند تر می دود. دلخوش و شادم به بالندگی و سلامتت که آنرا تنها از خدایم دارم و سپاسی بس بی انتها ....
اما دلواپس رفتن روزهای شیرین کودکیت ، روزهایی که بامهربانی خالصت به آغوشم پناه می آوری و من هر زمان که بخواهم تو را به قلبم می فشارم ،نوازشت می کنم و می ترسم با قد کشیدنت دور شوم ....
من با نفس های تو تازه می شوم حتی در اوج خستگی ! بودنت در کنارم آرامش است و تو بزرگ می شوی و نمی دانم گردش گیتی تو را به کدامین شهر یا سرزمین خواهد کشاند . هر کجا باشی چه دور چه نزدیک قلبی هست که تا آخرین تپش هایش عشق تو را در خود جای داده و هر زمان که شادی و غمگین این قلب من است که می خندد و می گرید ،
هر نفس شکر بودنت را دارم و سلامت و هدایتت را از منشا عشقم خدای مهربانم خواهانم.
چه زود گذشت و تو 1 سال و هفت ماهه شدی که چه زیبا با 9 فروردین 93هم زمان شد مامانی یه کیک پخت و شما عسلم در ذوق شمع و فوت کردن ...
مبارکت باشه عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــزم
دل خوشم به بودنت رویشت مبارک!!!!!