پارسا جونم شکوفه دلمپارسا جونم شکوفه دلم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

پارسایم: پارسا باش و پارسا بمان!

غذا خوردن دردونه

از وقتی اومدیم خونه جدید خداروشکر به دلیل متنوع شدن محیط بهتر غذا می خوری البته به شیوه هایی مثل روشن و خاموش کردن شمع نشستن روی اپن آشپزخونه صبحونه رو هم گاهی می بریم تو بالکن می خوریم که خیلی میچسبه و البته جدیدا باهم آشپزی می کنیم این جوری بهترین روش و خیلی استقبال می کنی خداروشکر   و اینم مدل رمانتیکش     اینم آب انار خوردنت عزیزم تو خونه قبلی حالا هردفعه بخوام بهت آب انار بدم باهم می ریم میاریم و جلوی خودت آب لمبوش می کنم و اینجوری می خوری ....   فدای اون زبون کوچولوت   نوش جونت نفـــــــــــــــــــس  ...
6 بهمن 1393

عکس های پاییزی دو سال و سه ماهگی

عزیزکم چند روزیست که از خونه قبلی جابجا شدیم . خودتم به اینجا می گی خونه جدید   ولی پارک رفتن ما  گهگاهی ادامه داره من و تو باهم ، کنار هم ، مثل دوتا دوست..... چه حس خوبی ست کنار قدم ها ی کوچکت راه رفتن و چقدر پر می شوم از شادی جست و خیزت در برگهای پاییزی که آنها را پاییز می نامی .... در دلم چه رقص زیبایی برپاست   برگها ،  تو ،  آسمان  ،  خنکای پاییز  و حضور پررنگ خــــــــــــــــــــــــــــــدا چقدر حالم خوب است ..... مهربان خالقم این همه نعمت یک جا ، اینجا برای من !!!! بگذار همیشه اینگونه پررنــــــگ ببینمت و عطرت را نفس بکشم ، این چنین ساده اما لبریز در همه ...
5 بهمن 1393

آبنبات چوبی خوردن عسلکم

و اینم ماجرای آب نبات چوبی خوردن پارسا جون برای بار اول جالب اینه که آبنیات و با جلدش ترجیح می داد                                              و اینم قشقرق بعد از باز کردن جلد آبنبات               ...
5 بهمن 1393

بازی حل شدنی و غیر حل شدنی با نازکم

از امروز بنا بر ایده ای از وبلاگ مرسانا جون تصمیم گرفتم بازیهایی رو که با گل پسر انجام می دم به تصویر بکشم این بازی واسه پارساجون دو سال و دو ماهه بسیار جذاب و دوس داشتنیه از اونچایی که عاشقه آب و آب بازیست یه سینی بزرگ با یه ظرف نمک ، لپه، روغن مایع ، عرق نعنا و آب جلوی گل پسر گذاشتم و ازش خواستم نمک و لپه رو تو آب بریزه و هم بزنه . و یکی یکی مواد دیگه رو مثل روغن و عرق نعنا به آب اضافه می کردم .در همین حین یادآوری کلامی به حل شدن نمک و باقی ماندن لپه ، بالا اومدن روغن و طعم نمک و عرق نعنا در آب اشاره می کردم                       ...
11 آبان 1393

روزهای یک ماه پس از دوسالگی

نفسم ، عشقم ، امیدم روزهاست تو فکر نوشتن واست ام اما یه همت می خواست که دست به کار شم و بسمه الله... دلم نمیاد بین ثبت این روزهای قشنگ فاصله باشه ببخش منو نازنین مادر در پس دوسالگی نازگلکم گاهی اوقات واسه تجدید روحیه و دیدار عزیزان می ریم شیراز و من و پارسایی چند صباحی مهمون می شیم و بابایی واسه کاراش تنهایی بر می گرده ارسنجان، چه کنیم دست روزگار است دیگر.... تو این چند روز شیراز بودن به دلیل کمبود فضای رفاهی و تفریحی ارسنجان مامان مدام بازار و خریده و پارسا جونم هر روز پارک دلم خیلی واست می گیره که تو این شهر کوچیک تنهایی ! تمام سعیم رو می کنم که بهترین اوقات رو واست بسازم اما چه می شه کرد خیلی از امکانات اینجا نیست ...
3 آبان 1393

پارسا جونم دو ساله شده هوووووورا!

زندگی باز سرعت گذرش را یادآور می شود ..... کودک دیروز من  کوچک تر از این بود و ناتوان تر ! تصورش شاید راحت باشد اما برای من که لحظه لحظه در کنارش هستم  و رویشش را نظاره گرم ، معجزه ایست بس بزرگ ... پارسا ی پاکم اکنون تواناست بدود ، فریاد شادی سر دهد ، لج کند  نه بگوید و استقلالش را بیان کند، بازی کند ،کلام کوتاه بگوید و تلاش کند تا حرفش را به من بفهماند و چه زیباست تمام این تلاش ها و شکفتن ها برای ما که ثانیه ثانیه در انتظارش بودیم  با هر  نشانه  از تو  سرشار حس لبخند می شویم !      و یادمان باشد مدیون سپاس از مهربان ترین  خالق   ...
9 شهريور 1393

سپهر دوست تو

سپهر پسر همسایمون متولد بهمن 88 هست . گاهی اوقات میاد پیشت  مهربونه و خیلی دوسش داری دوست خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوب  آرامش زندگیست                 ...
16 تير 1393